ایران سلام

باید فکری به حال اهلی کردن آدمها بکنیم. اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن و این تنها راه رسیدن به خداست ...

ایران سلام

باید فکری به حال اهلی کردن آدمها بکنیم. اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن و این تنها راه رسیدن به خداست ...

شمشیر بر پرچم عربستان نشانه چیست؟


ایجاد یک حکومت مطلق فرقه‌ای که هدف آن تبلیغ وهابیت و انتشار آن با قوه قهریه و شمشیر است به‌روشنی در نوشته‌ها و نشانه‌های موجود در پرچم عربستان سعودی نمایان است. آنها عبارت « لا اله الا الله محمد رسول الله» را نوشته و زیر این عبارت تصویر شمشیر را کشیده و به وضوح نشان می دهند که دعوت به دین آنها تنها از طریق شمشیر ممکن است.


مورخان میان مرحله تشکیل حکومت که با پیامبر اکرم (ص) در شهر مدینه منوره شروع شد و با حکومت خلفای راشدین تا پایان ولایت علی بن ابی طالب (ع) تداوم یافت و مرحله سقوط و گرایش به سمت استبداد و فسادی که قرین موج تاریک فقه فکری بود و دست نشاندگان دربارها بر آن سلطه داشتند، تفاوت قائل می شوند. کسانی که به تسلیم و حقارت چشم دوخته و مروج تفکر « صبر در برابر ظلم» به همراه تمایلی سرکش برای مهجور کردن قرآن کریم و گرایش به احادیث و روایات هستند و روایات را متناسب با اقتضای زمان و مکان و نیازهای حکام و سلاطین بسط و اشاعه می دهند، این ها ریشه های نظریه تکفیری است.


این مورخان درباره احکام صادره در خصوص تکفیر نیز تاکید می کنند که هیچ کس نمی تواند، ادعای مالکیت ایمان را داشته باشد، همانطور که نمی تواند دیگران را تکفیر کند و تنها خداوند متعال با ترازوی عدل و داد خود کافر و غیر کافر را از هم تمیز می دهد. همانگونه که به راحتی و با استناد و استدلال از قرآن کریم بر ادعاهای مخالفین و تکفیریان خط بطلان می کشند.

در خصوص حکم جهاد نیز این مورخان با استناد به قرآن و سنت میان دو نوع جهاد یعنی جهاد با نفس و جهاد با طرف مقابل تفاوت قائل می شوند و بر این دو که تلاش در راه خدا بدون تکفیر دیگری است، تاکید می کنند، موضوعی که منجر به خونریزی و فتنه انگیزی و اشاعه ترس و وحشت و نابودی پایه های اسلام می شود.

و درحالی که مسلمانان باید ایمان را در دوست داشتن، علم و عمل به آن به شمار آورند، هم اکنون جریانی همانند سلفی آن را در تکفیر دیگر گروه‌ها و فرقه‌های اسلامی خلاصه کرده‌اند که رهاورد آن وضعیت فعلی سوریه است: میدان وسیع و ناآرام که در آن سران استعمارگر صهیونیست و غرب، سران و حکام حقیر عرب و برخی مسلمان نماها و انسان های ساده را در مخمصه انداخته اند؛‌ انسان هایی که فتواهای جهادی و وعده بهشت و حوریان آنها را فریب می دهد و استعمارگران برای یک هدف تلاش می کنند و آن ناکام گذاشتن انتظارات سران عرب و تخریب بافت و زیر ساخت های اجتماعی برای رژیم ها و زیر پا گذاشتن وجدان بعد از پشت کردن به وطناست؛ آنها دیروز در عراق در راستای اجرای طرح سایکس پیکو جدید و خدمت به آرمان های صهیونیستی و استعمار به موفقیت رسیدند بنابراین هیچ ایرادی ندارد که آن در پوشش دین باشد؛‌ چرا که چرخیدن بر حول محور دین آسان است و توانایی آنها را در عمل حفظ می کند.

این مطلب تلاش می کند به تاریخ آمیخته با واقعیت ها و حقایق زندگی جریان سلفی و به تبیین چگونگی شکل گیری پدیده سلفی گری در عصر جدید بپردازد و تلاقی آن را با پروژه های انزجار بر انگیز استعمار یعنی صهیونیسم و سایس پیکو جدید مورد بررسی قرار می دهد.

به طور کلی امروز سلفیان به آنچه که نسبت به محمد بن عبدالوهاب ( 1703- 1792میلادی) وهابیت نامیده می شود، منتسب هستند.

عبدالوهاب در سرزمین نجد در جزیره العرب ( منطقه ای که امروز به نام عربستان شناخته می شود) به دنیا آمد، وی با تاثیر پذیری از فقهای پیشین خود امثال ابن تیمیه، ابن قیم جوزیه و ابن حزیمه نیشابوری دین جدیدی را به وجود آورد که در میان پیروانش اشاعه یافت، مبانی این دین جدید به شرح ذیل است:

1.    تشبیه خداوند به مخلوقش، اینکه خداوند جسمی است که به آسمان صعود کرده و به زمین فرود نمی آید. به خاطر این دیدگاه پیروان آن «المجسمه» نامیده می شدند. این تفکر از مفاهیم کتاب التوحید ابن خزیمه نیشابوری تاثیر پذیرفته است، وی در کتاب خود مدعی شده است که خداوند دارای روح، چهره، دو چشم، دو گوش، دو دست در طرف راست، انگشتان، کف دست و دو پا است.

نویسنده کتاب در یک خوانش بسیار سطحی و احمقانه و خالی از هرگونه تدبر و اندیشه در آیات قرآن کریم این برداشت ها را از قرآن می کند و نمی داند که مقصود خداوند متعال از ذکر به عنوان مثال دست (ید) در قرآن کریم و نسبت دادن آن به خود همانطور که به خلق خود نسبت می دهد، قدرت، توان و فرمانروایی است؛ از این رو تنها بعد از تدبر، تعقل و تعمق در آیه « یدالله فوق ایدیهم» ( فتح 4) می فهمیم که منظور از «ید» قدرت، توان و فرمانروایی و شوکت خدا بالاتر از توان شما قرار دارد.

تعامل و ارتباط با سخن خداوند متعال نیازمند دوری از سطحی نگری و تمرکز بر ظاهر واژگان و تدبر و تعمق با تکیه بر روش علمی است که در اینجا مجال شرح تفصیلی آن وجود ندارد؛ ولی باید گفت که هر لفظی از الفاظ قرآن کریم در بردارنده چندین معنی اندرونی است که تنها انسان هایی با سرشت پاک و خردهایی آزاد آن را درک می کنند؛ اما کسانی که خرد خود را رها کرده و روح و روان خود را در مفاهیم سطحی حبس کرده اند همان گمراهانی هستند که در تاریکی غوطه ور شده اند. برخی عناوین و فصول کتاب التوحید با تعبیر فخذ بنی شروع می شود و این نشان می دهد که سطح فکر آنها چقدر پایین و فهم آنها از قرآن کریم چقدر ساده و سطحی و توانایی آنها در درک مفاهیم بسیار پایین است.

-    «باب اثبات صفت وجه برای خداوند متعال که او را با صفات الجلال و الاکرام توصیف کرده است» و هر فرد جاهلی می داند که منظور از لفظ «الوجه» در قرآن کریم همان جهت، سمت و سو و هدف است.

-    « باب ذکر تصویر پرودگار بلندمرتبه و ویژگی جلال و عظمت صورت خداوند عز و جل».

-    « باب ذکر ویژگی چشم های خداوند عز و جل» هر فرد جاهلی می داند که اگر لفظ « العین» در قرآن کریم به الله اضافه شده باشد بر حسب حرف مضاف البته مقصود از آن متفاوت است، اگر حرف « علی» باشد منظور تحت نظارت و اشراف است، همانند قول خداوند متعال: « و القیت علیک محبه منی و لتُصنع علی عینی» (طه39) مقصود از این آیه این است که تحت نظارت و اشراف من آن را ایجاد کنی و اگر حرف مضاف « ب» باشد منظور از آن کمک و یاری است، همانند: « واصنع الفلک بأعیننا» ( هود 37) مقصود از آن این است که کشتی را بساز، همانا از طرف ما کمک ها و مساعداتی را دریافت خواهی کرد.

-    « باب اثبات صفت داشتن دست برای آفریدگار یکتا و بیان اینکه خداوند متعال دارای دو دست است همانطور که در کتاب آسمانی خود قرآن از آن خبر داده است: «أنه خلق آدم بیدیه» پیش از این ما معنای واژه «الید» در قرآن کریم را توضیح دادیم.

-    « باب ذکر دلیل بر اینکه خداوند متعال دارای دو دست است که هر دو آن در سمت راست قرار دارد و خالق یکتا دارای دست در سمت چپ نیست.»

-    « باب ذکر اینکه خداوند تبارک و تعالی آسمان ها و زمین و آنچه که بر روی آن دو قرار دارد را بر روی انگشتان خود نگه داری می کند.»
کسی که در برابر آن تسلیم شده و آن را شرط ایمان قرار دهد از گمراهی نجات پیدا می کند و توانایی جستجو در قوانین طبیعت و اسرار هستی را برای استفاده از آن و کشف آیات و نشانه های خداوند متعال در افق ها را دارد؟!

-    « باب ذکر صفت داشتن « پا » برای خداوند متعال».

-    « باب ذکر صفت مستولی گشتن خالق یکتا بر عرش خود هر زمان که بخواهد».

2.    اینکه جسم شمردن خداوند متعال از شروط ایمان است و هر کس در برابر این تفکر سر تسلیم فرود نیاورد کافر شمرده شده و قتل، سلب دارایی و به بردگی گرفتن خانواده اش جایز است.

3.    تخریب ضریح مقبره ها به این بهانه که این اقدام مساوی با بت پرستی است. حرام دانستن توسل و استغاثه به رسول خدا و پیامبران و اولیای صالح خداوند و صدورحکم تکفیر و جایز دانستن قتل کسی که به این امر مبادرت می ورزد.

4.    اعتقاد وهابی ها بر اینکه آنها فرقه نجات دهنده هستند و هرکس جز آنها یا کافر است یا مشرک و یا گمراه و در صورت مخالفت و عدم اطاعت از آنها خون فرد مخالف مباح است. خداوند متعال در این مورد و در آیات متعدد می فرماید: « لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشید من الغی» ( بقره 256) و یا « فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر» ( کهف 29) و « أفأنت تُکرِه الناس حتی یکونوا مؤمنین» ( یونس 99).

آنچه که بدان دعوت می کردند دین تفصیلی برای جنبش سیاسی به رهبری محمد بن سعود که تنها هدف وی قدرت بود؛ به همین خاطر ریاض الصیداوی اندیشمند معاصر بر استفاده از عنوان « وهابیت سعودی» به خاطر ارتباط میان جنبش دینی محمد بن عبدالوهاب با جنبش سیاسی محمد بن سعود پافشاری می کند.

5.    ایجاد یک حکومت مطلق دینی که هدف آن تبلیغ وهابیت و انتشار آن با قوه قهریه و شمشیر است و آن به روشنی در نوشته ها و نشانه های موجود در پرچم عربستان سعودی نمایان است. آنها عبارت « لا اله الا الله محمد رسول الله» را نوشته و زیر این عبارت تصویر شمشیر را کشیده و به وضوح نشان می دهند که دعوت به دین آنها تنها از طریق شمشیر ممکن است. آنها نمی دانند که خداوند متعال لفظ شمشیر را حتی یک بار در قرآن کریم ذکر نکرده است و هرگز به پیامبرخویش به استفاده از شمشیر و هر گونه قوه قهریه دیگر جهت نشر دعوتش دستور نداده است؛ چرا که وی بی نیاز از چنین ابزارهایی است و « لو شاء ربک لآمن مَن فی الأرض کلهم جمیعاً» ( یونس 99) و « لو شاء الله لجعلکم أمّه واحده» ( نحل 93) تا آنها به رشد و هدایت خویش بازگشته و قلب های مهربان را جایگزین شمشیر کنند و مصداقی برای سخن بر حقش باشندکه می فرماید: « ولو کنتَ فظّا غلیظ القلب لأنفضُّوا من حولک» ( آل عمران 159) و « ادعُ الی سبیل ربّک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جدلّهم بالتی هی أحسن» ( نحل 125). آیا تصویر قلبی مهربان و لطیف بهتر و مقدم تر از تصویر شمشیر، سرنیزه و منجنیق نیست؟!.. آیا با محبت و دوستی، خداوند رحمان مورد عبادت بندگانش قرار نمی گیرد؟! معاذ الله از اینکه خداوند ما را به لبه شمشیر فرا خوانده باشد .. آبا آل سعود و پیروان عبدالوهاب و سلفیان نمی خواهند از خواب غفلت بیدار شده و تقوای الهی پیشه کنند؟

جنبش سلفی - وهابی سعودی هر گونه برنامه اقتصادی و اجتماعی را از خود دور کرده است و هیچ بهره ای از آن ندارد؛ چرا که بر این باور است که اصلاح عقیده به تنهایی ضامن اصلاح دیگر امور نیز است و موارد ذیل در نشر و گسترش افکار این جنبش سهیم است:

-    اموال و ثروت های فراوانی که عربستان و دیگر ممالیک و امیران نفت و گاز این دوره را به سمت بذل و بخشش های فراوان سوق داده است، مسئله ای که به افتتاح تعداد بی شماری از شبکه های ماهواره ای برای ترویج و نشر افکار تکفیری و سلفی به خصوص در مصر کمک کرده و تبدیل به منبع کسب ثروت های هنگفت شده است. ثروت هایی که امپراطوران و اربابان تبلیغ آن را در انحصار خود درآورده و افزایش چشمگیر بودجه باعث شده است که هر مدعی تبلیغی برای خود شبکه ماهواره ای افتتاح کند و آمار این شبکه ها به ده ها مورد برسد.

-    حاشیه آزادی که در نتیجه سقوط سران رژیم های استبدادی و فساد در کشورهای عربی به وجود آمده است.

-    صهیونیسم جهانی و قدرت های استعماری غرب به ویژه آمریکا در سایه پیمان مقدسش با نظام های قرون وسطایی کشورهای نفت خیز عربی، در تعامل با پرونده سلفی وهابی گاهی سیاست اغماض و چشم پوشی و گاهی سیاست حمایت مالی و پشتیبانی را در پیش می گیرد. شواهد جنگ افعانستان که « مجاهدین» افغانی و عرب و دیگران برای شکست هیمنه اتحاد جاهیر شوروی بعد از اشغال آن در سال 1979 وارد آن شدند، همچنان در ذهن مردم زنده است. حمله آمریکا به افغانستان در چارچوب تلاش برنامه ریزی شده جهانی برای مبارزه با تروریسم بود، از این رو علیه جنگ گروهک القاعده و طالبان شروع شد.

آمریکا و همپیمانان غربی اش و صهیونیسم جهانی و آنهایی که پیوند مقدس با آنها دارند در صدد تکرار تاریخ و  رخدادهای آن هستند؛ چرا که در آن برکت و نتایج خوبی برای آنها نهفته است. تجربه تفکر جهادی سلفی که در افغانستان و بوسنی و هرزگووین رخ داد، در مالی تکرار شد و امروز در میدان هایی جدیدی (مصر و سوریه) که منبع تهدید برای رژیم صهیونیستی و ثبات و امنیت آن و مانعی بزرگ در برابر استعمار اراضی جهت تحقق اسرائیل بزرگ یعنی از رود نیل تا رود فرات به شمار می روند، در حال تکرار شدن است و  خالی از لطف نیست که لیبی و تونس نیز به آنها اضافه شود، تونس که به عنوان نماد انقلاب های عربی بود تهدیدی برای منافع مثلت مذکور است و کشورهای دیگر نیز در لیست انتظار قرار دارند.

از عجایب روزگار این است که معاهده سایکس پیکو ( توافق محرمانه میان مارک سایکس دیپلمات و نظامی انگلیس به عنوان نماینده این کشور و فرانسوا جرج پیکو دیپلمات فرانسوی به عنوان نماینده فرانسه و سیرگئی سازانوف دیپلمات به عنوان نماینده روسیه تزاری در سال 1916 بود که طبق این توافقنامه مناطقی که تحت عنوان هلال سبز شناخته می شود میان انگلیس و فرانسه تقسیم می شود، این مناطق شامل عراق، سوریه، لبنان، اردن، کویت و فلسطین است )  تا این لحظه روزی هزار بار تکرار می شود. اگر دیروز سایکس و پیکو در تقسیم جغرافیایی هلال سبز موفق شدند ( همانطور که همکاران آن دو در تقسیم سایر بلاد عرب در مشرق و مغرب موفق شدند) سایکس و پیکوی امروز متاسفانه با سرمایه، نفت، گاز، رسانه و شهروندان ناقص العقل و دارای افکار بیمار – افرادی که من نسبت به آنها حس دلسوزی و شفقت دارم و آنها قربانی بازی های کثیفی هستند که معادلات آن را افرادی طراحی می کنند که جیب هایشان از دلالی نفت و گاز پر است-  کشورهای عربی در صدد تقسیمات مجدد جغرافیایی هستند. 

در حال حاضر عراق در آستانه تقسیم به سه کشور کوچک ( کشوری در شمال برای کردها، دیگری در مرکز برای عرب های سنی و سومین کشور برای عرب های شیعه در جنوب) است. کشور لیبی نیز همین روال را طی می کند و آنها در صدد تقسیم آن به سه کشور کوچک هستند. امروز مسئله خطرناک تر تجزیه جغرافیایی کشورها نیست بلکه تفرقه افکنی و ایجاد اختلاف در دلهاست. این خطرناکترین مسئله است چرا که باعث ایجاد تفرقه و جدایی میان دو برادر، دو همسر و والدین از فرزندان می شود، با این بهانه که این کافر است، آن یکی شیعه و دیگری سنی. گویی که هر کدام از آنها جن زده شده اند. خداوندا با رحمت واسعه خود هر چه سریعتر حافظه جوانان، پیران و علما را به آنها بازگردان.

خداوندا! بدون تردید هرکس مورد رحمت تو قرار نگیرد هلاک خواهد شد و بی شک خداوند هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه آنها در خودشان تغییری ایجاد کنند ( ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسم) .. و این سخن سر دراز دارد...

اما و اگرهای اعدام دوباره اعدامی زنده شده


روایت اول- از زبان دخترکی که حتما به یادش می آورید : شما نمی دانید آقایان! شما نمی دانید خانم ها! بنزین که روی پوست تن می ریزد، با تبخیر تندش ، اول تن را خنک می کند، اصلا آدم یخ می زند و همه موهای تنش سیخ می‌شود، اما وای از وقتی که بابا ، به زور آدم را بکشاند تا بخاری و تن خیس بنزین آدم را بچسباند به بدنه داغ بخاری و آنقدر نگه دارد که پوست ، گر بگیرد و شعله ور شود...

مادرم، پیش از آنکه از بابا طلاق بگیرد و تنهای مان بگذارد به من گفته بود آدم بدها به جهنم می روند و آنجا می سوزند، من که دختر بدی نبودم. شاگرد اول کلاس مان هم شده بودم، پس چرا بابا برایم جهنم می خواست ؟

حالا من در برزخی هستم شبیه بهشت، دختر کوچولوهای زیادی اینجا همبازی ام شده اند، نمی دانم بابا هنوز شیشه می کشد یا نه اما من هنوز دوستش دارم و دلم می خواهد مثل آن روزها که هنوز معتاد نشده بود و در توهمش مرا هیولا نمی دید که برای به آتش کشیدنم نقشه بکشد، قلمدوشم بگیرد. بغلم کند، نوازشم کند و ببوسدم.  

یکی از دختر کوچولوهای دیگر هم اینجا، بابای شیشه ای داشته است؛ بابای او، دستکم تنش را آتش نزده ، اما مثل یک اسباب بازی بغلش کرده و از پنجره طبقه سوم خانه، پرتش کرده پایین.

دختر کوچولو همیشه به من می گوید « کوبیده شدن روی زمین با سر از ارتفاع 10 - 15 متری از آتش گرفتن درد بیشتری دارد» اما من جوابش می دهم « آتش گرفتن با بنزین چیز دیگری است » اصلاً اگر بابا وقتی توهم داشت از خودم می پرسید  چه جور مرگی را دوست دارم، من حتما پرتاب شدن از طبقه سوم خانه را ترجیح می دادم. دستکم این طوری، بابا برای آخرین بار، بغلم می کرد تا بیاوردم لب پنجره آپارتمان مان و اینطوری ، کمی کمتر شاید دلم برایش تنگ می شد.

مردگی ما در این برزخ شبیه بهشت ، قشنگ است. غروب ها می رویم پیش مادربزرگی که برایمان قصه بگوید. مادربزرگ برایمان تعریف کرده است که نوه شیشه ای اش، برای جور کردن پول مواد مخدر، شکمش را با چاقو دریده است.

 مادری هم اینجا هست که گاهی روی ابری کوچک، خیلی دورتر از ما می نشیند و اشک می ریزد، او در دنیای زنده ها، وقتی پیدا شد سر نداشت، پسر شیشه ای اش سرش را بیخ تا بیخ بریده بود و یادش نمی آمد سر مادر را کجا انداخته است. مادر دیگری که پسرش در توهم شیشه او را گرگ دیده و سرش را با چوب متلاشی کرده است، همیشه می نشیند کنار آن مادر غمگین و دلداری اش می دهد اما اشک های او تمامی ندارد.  

دختر کوچولویی که بابایش او را از طبقه سوم پرت کرده است پایین،  یکبار از آن مادر غمگین پرسید حالا که مرده و همه چیز تمام شده چرا این همه اشک می ریزد؟» و مادر گفت« نگران پسر شیشه ای ام هستم هنوز... نگران پسر شیشه ای ام...» و بعد زد زیر گریه.

اینجا ما بابا بزرگی هم داریم که پسر شیشه ای دیگری او را سلاخی کرده و سرش را در آشپزخانه بریده است. بابابزرگ اما مثل مادر غمگین ، گریه نمی کند. می گوید پسرش از قصد این کار را نکرده است اما وقتی شیشه کشیده بوده، پدرش را گوسفندی دیده که باید زودتر سرش را ببرد.

 اینجا بچه های شیرخواری هستند که خانواده های شیشه ای شان،  آنها را خفه کرده اند یا حتی به آنها تجاوز کرده اند و بعد با چاقو تکه تکه شان کرده اند، اینجا زن هایی هستند که شوهران شیشه ای شان، در بدگمانی های پس از مصرف شیشه، به پاک دامنی شان شک کرده اند و جان شان را گرفته اند. برزخ بهشتی ما شلوغ است و همه مان اینجا، نگران باباها، مامان ها، برادرها، خواهرها و فرزندان شیشه ای مان در دنیای زنده ها هستیم. آیا می شود کمک شان کنید؟

روایت دوم- من یک خبرنگارم با خبرهای تلخ : به اخبار گوش می کنم و از تأسف، عرق سرد می نشیند روی پیشانی ام. دایه های مهربان تر از مادر شده اند آنطرف آبی ها، سنگ یکی از قاچاقچیان شیشه را به سینه می کوبند که یکبار اعدام شده است و زنده مانده و قضات می گویند باید بار دیگر اعدام شود و دلیل می آورند که اعدام سلب حیات است و اگر سلب حیات رخ ندهد پس اعدامی هم اتفاق نیفتاده است.

من طناب دار را از نزدیک دیده ام. صندلی اعدام را که از زیر پای مجرمان کشیده می شود  با دست های خودم لمس کرده ام، حتی دست و پا زدن اعدامی ها را بالای دار دیده ام و به همین علت دلم به اعدام هیچکس راضی نمی شود اما همچنان مطیع قانون کشورم هستم و از سوی دیگر  می دانم آنها که آنطرف آب به تقلا افتاده اند و با ذوق ، ماجرای مرد اعدامی زنده شده و حکم اعدام مجددش را در بوق و کرنا کرده اند، هیچکدام دغدغه زنده ماندن این متهم را ندارند و اتفاقاً بدشان نمی آید او ، بار دیگر اعدام شود تا از پرونده اش به عنوان مستندی برای اثبات قوانین ضد حقوق بشری در ایران استفاده کنند!

حقوق بشری که در آن زیستن، حق مسلم یک قاچاقچی شیشه ای است اما سلب حیات را از هزاران انسانی که معتاد به شیشه شده اند یا به دست شیشه ای ها به قتل رسیده اند ، می شود ندیده گرفت.

 حقوق بشری که بانیانش با سیاست های خاص، در حالی که ظاهرا از محکومان به اعدام دفاع می کنند، آنها را  به سوی چوبه دار هل می دهند و با شلوغ کاری های شان ، دست مراجع قضایی و گاه مردم را برای بخشایش گناهکاران می بندند،  صرفاً با این هدف که از این مرگ ها به نفع خودشان استفاده کنند، چون می دانند حیات رسانه ای و کاری آنها، در گرو تهیه چنین اخباری است و به بیانی دیگر آنها پول می گیرند تا امثال چنین خبرهایی را پر رنگ کنند و ایران را کشوری متحجر نشان دهند حال آنکه در همان کشورهایی که این خبرگزاری ها از آنها تغذیه می شوند، قوانینی غیرانسانی، بی گناهانی را سال های سال گوشه زندان انداخته است و گناهکارانی را آزاد گذاشته است تا به جنایت های بیشتر دست بزنند و با  این حال کسی حتی جرأت نقد کردن آن قوانین را ندارد.اصلا یادشان رفته است که همین مواد مخدر تازه به بازار آمده و صنعتی از همان کشورهای خودشان سربرآورده!

اما غم انگیز تر از همه این ها رسانه های داخلی هستند که در تقلیدی کورکورانه یا شاید هدفمند، پا جای پای آنها می گذارند و برای فروش بیشتر رسانه شان یا جلب نظر گروهی از مخاطب ها، بی طرفی را در نقل خبر کنار می گذارند و عاشقان سینه چاک قاچاقچیان شیشه می شوند و برای گرفتن حق آنها به آب و آتش می زنند.

من هم موافق مرگ هیچ انسانی نیستم اما قانون ، قانون است.

از سوی دیگر آنها که ماجرای این اعدام را جار می زنند  و خبر دست چندمش را همچنان تیتر یک رسانه های شان می کنند، چرا در این زمینه، دیدگاه خانواده های معتادان شیشه ای را جویا نمی شوند ؟

برای حسن ختام این یادداشت، بد نیست توجه تان را به نکته ای درباره میزان مواد مخدری که همراه این مرد قاچاقچی بوده جلب کنم. یک سوت شیشه، که برای نشئگی معتادی تا چندین ساعت کفایت می کند به اندازه یک لپه یا عدس است.

این لپه یا عدس شیشه، که در پایپی حرارت داده و دود می شود و معتاد آن را با ولع به ریه هایش می فرستد،  میل جنسی مصرف کننده اش را به حدی بالا می برد که او برای برقراری رابطه جنسی حتی ممکن است به محارمش هم تجاوز کند؛ همان عدس یا یک لپه شیشه، حتی پس از یک بار مصرف شدن، معمولا قربانی اش را برای همیشه به خودش وابسته می کند؛ قربانی وابسته به شیشه ، دچار سوء ظن شدید و بیمارگونه می شود و گرایش شدیدی به خشونت پیدا می کند و به همین علت امکان دارد در عالم توهم یا خودش را به قتل برساند یا اطرافیانش را.

از سوی دیگر میل شدید مصرف همان شیشه به حدی زیاد است که معتاد برای جور کردن پول آن حاضر است به هر کاری دست بزند و همین مسأله باعث افزایش فحشا و انواع دیگر بزه در جامعه می شود. همه آنچه گفتیم جزو قابلیت های بالقوه همان یک عدس شیشه است که قاضی را وادار کرده بر اساس اصلاحیه قانون مبارزه با مواد مخدر حکم به اعدام این قاچاقچی بدهد اما دقت کنید، شیشه ای که همراه این مرد بوده ، به اندازه یک عدس یا لپه نبوده است ، بار شیشه  او،  یک کیلو گرم بوده است و حالا خودتان حساب کنید یک کیلو شیشه، چند آدم را می کشد و خانواده ای را دچار می کند؟!

پشت پایی که شب مذاکره روحانی به ظریف زد


«دولت با یک خزانه خالی و انبوه بدهکاری روبه‌رو است». این جمله را رئیس‌جمهور در آستانه مذاکرات ژنو در دانشگاه تهران عنوان کرد.



«دولت با یک خزانه خالی و انبوه بدهکاری روبه‌رو است». این جمله را رئیس‌جمهور در آستانه مذاکرات ژنو در دانشگاه تهران عنوان کرد. تعبیری که شبیه آن را در نیویورک در مقابل خبرنگاران آمریکایی عنوان کرده بود و گفته بود که اوضاع اقتصادی ایران بدتر از آن است که من تصور می‌کردم.

روزنامه رسالت با درج این مطلب نوشت: خالی کردن مشت کشور در شب مذاکره با 1+5 چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ بر اساس کدام یک از اصول مسلم تامین منافع ملی باید به طرف غربی تفهیم کرد که تحریم‌ها اثرگذار بوده است. مذاکره‌کنندگان با چه پشتوانه‌ای باید مذاکره کنند. چرا که به خیال خام خود ایران را با «زانوان خونین» پای میز مذاکره بکشانند پس چرا دولتمردان به جای تکیه بر اقتدار کشور مرتب دم از ضعف و مشکل می‌زنند؟

این تحلیل می‌افزاید: پیش از این وزیر محترم خارجه در آستانه سفر پای منافع ملی را به میان کشید و خواسته بود کسی قضاوت زودرس نکند اما آیا این طریق درستی برای تحصیل منافع ملی است؟ در کدام کتاب روابط بین‌الملل جناب ظریف و دوستانشان خوانده‌اند که شب مذاکره باید مشت خودتان را خالی کنید و خود را برخلاف واقعیت در موضع ضعف قرار دهید. مردم عادی هم در معاشرت‌های روزانه خود می‌دانند وقتی می‌خواهند جنسی را بخرند خود را زیاد طالب و خواهان نشان ندهند. وضعیت جیبشان را پیش هر کس و ناکس بازگو نکنند و...

در ادامه این نقد آمده است: هنوز چند سال از پخش تلویزیونی اعترافات هاله اسفندیاری، کیان تاجبخش و رامین جهانبگلو نمی‌گذرد که باز رئیس‌جمهور در اظهاراتی عجیب از دستگاه امنیتی و اطلاعاتی کشور می‌خواهد راه‌های دیپلماسی علمی را باز کند. تعجب از این موضع بیشتر از این روست که دیپلماسی علمی امروز در جریان است و کنترل‌های محدودی نیز که صورت می‌گیرد بخشی از آن به خاطر حفظ جان دانشمندان ایرانی و بخش دیگر به این خاطر است که اساتید و یا دانشجویان در کنفرانس‌های علمی در دام سرویس‌های جاسوسی دشمن نیفتند.

تذکر رهبر انقلاب به دولت روحانی "بی‌سابقه" بود


رهبر معظم انقلاب در آغاز فعالیت دولت‌های مختلف، هرگز تذکری شبیه آنچه در 13 مهرماه بعد از سفر هیات ایرانی به نیویورک بیان کردند، نداشته‌اند.


در حالی که 5 روز از بیانات رهبر معظم انقلاب در خصوص عملکرد دولت یازدهم در نیویورک می گذرد، بحث در خصوص مصداق فرمایش ایشان مبنی بر "برخی از آنچه در سفر نیویورک پیش آمد به نظر ما بجا نبود" همچنان در رسانه ها و محافل سیاسی ادامه دارد.

به گزارش گروه سیاسی صراط، فارغ از این موضوع، نکته ای که در این میان قابل تامل به نظر می‌رسد، مقایسه بیانات رهبر معظم انقلاب در آغاز فعالیت دولت یازدهم با بیانات ایشان در زمان های مشابه دولت های پیشین است.

مقام معظم رهبری در اولین هفته های آغاز به کار دولت های هاشمی رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد، هیچ گاه تذکری مشابه آنچه خطاب به دولت یازدهم بیان شد، نداده بودند.

حضرت آیت الله خامنه‌ای 13 مهرماه امسال در حالی که تنها دو ماه از آغاز به کار دولت یازدهم می گذشت، در بیانات خود درباره عملکرد تیم ایرانی در سازمان ملل فرمودند "درباره از آنچه در سفر اخیر بود حمایت می‌کنیم البته برخی از آنچه در سفر نیویورک پیش آمد به نظر ما بجا نبود لکن ما به هیئت دیپلماسی دولت عزیزمان خوشبین هستیم ولی به آمریکایی‌ها بدبینیم."

به این بهانه مروری کوتاه داریم بر آنچه رهبر معظم انقلاب در آغاز به کار دولت های یادشده در بالا بیان نموده اند.

در سال 72 رهبر معظم انقلاب از زمان تنفیذ حکم هاشمی رفسنجانی به عنوان رییس جمهور تا پایان مهرماه آن سال 11 بار در برنامه های مختلف به سخنرانی پرداختند یا با صدور پیام به مراسم گوناگون نظرات خویش را بیان کردند. در هیچ یک از این موارد، انتقاد یا تذکری جدی به دولت وقت که ناشی از اقدامات اعضای کابینه باشد دیده نمی شود.

ایشان در سوم شهریور به مسئولان و کارگزاران دولت فرمودند: "همین‏طور که جناب آقاى «هاشمى» اشاره کردند، من‏هم واقعاً یکى از آرزوهایم این است: نگاه به مناطق محروم و طبقات مستضعف کشور و آن مناطقى که مورد بى‏مهرى دستگاههاى طاغوتى در گذشته قرار گرفته‏اند. این از جمله کارهاى بسیار لازم و واجب است که ان‏شاءاللَّه آقایان در هر جا که هستند - چه در کارهاى اقتصادى، چه فنّى، چه علمى و چه فرهنگى - دنبال کنند. این، همان خواهد شد که مردم و مجلس شوراى اسلامى از شما متوقّع هستند."

در سال 76 و در آغاز به کار دولت سیدمحمد خاتمی نیز مواضع مشابهی از سوی رهبری معظم انقلاب بیان شده بود. ایشان در 13 سخنرانی یا پیام خود ضمن ارائه توصیه های لازم به دولت انتقاد برجسته ای را متوجه اقدامات دولت نکردند.

آیت الله خامنه ای در 24 مهرماه در کرج در خصوص تبلیغات دشمن مبنی بر جدایی مردم و مسئولان از مبانی انقلاب و دین فرمودند: "و اما نکته دوم، تبلیغِ دورماندن مسؤولان یا متصدّیان دولتى یا جوانان از مبانى اسلام و دین و انقلاب است. این دروغ، از آن اوّلى بزرگتر است! به هیچ وجه چنین نیست. امروز در این کشور، هر کس که در یک مسؤولیت بزرگ و تعیین‏کننده مشغول انجام خدمت است، بزرگترین هدفش آن است که بتواند این کشور را با تعالیم زندگى‏بخش اسلام بسازد؛ این کشور را به برکت دین خدا آباد کند؛ این کشور را به عزّتى که دین خدا براى مردم خواسته است برساند؛ این کشور را به آبادانى و علم و تمدّنى که اسلام به انسانها و ملتها مى‏دهد، نائل کند. هدف، این است."

رهبر معظم انقلاب در سال 84 و در آغاز فعالیت دولت محمود احمدی نژاد نیز در 17 سخنرانی و پیام خود تا پایان مهرماه آن سال، رویه مشابهی را در ارائه توصیه های لازم به دولت پیمودند و باز هم انتقاد یا تذکر برجسته ای که معطوف به اقدامات دولت در همان مدت اندک سپری شده از عمرش باشد، ارائه نکردند.

ایشان در 29 مهرماه 84 در خطبه های نماز جمعه تهران در خصوص عملکرد دولت در شروع به کار آن فرمودند: "درباره‏ى دولت، آنچه که من به نظرم مى‏رسد که لازم است عرض بکنم، این است که دولت ما بحمداللَّه یک دولت تازه نفس و آماده به کار است. آنچه که من از نزدیک احساس مى‏کنم این است که مى‏بینم به‏طور جدى این برادران آماده هستند تا وظایفى را که قانون برعهده‏ى آنها گذاشته است، انجام بدهند و همان شعارهایى را که مطرح شده است، تحقق ببخشند؛ من این را احساس مى‏کنم که عازم بر کار کردن و عمل کردن هستند. الان که زمان کوتاهى از تشکیل این دولت گذشته است - حالا دو ماه یا دو ماه و نیم - انسان مى‏بیند بعضى‏ها که در قبال برخى از مسائل، پنج سال و ده سال صبر کردند و چیزى نگفتند، حالا در این دو، سه ماه بى‏صبرى مى‏کنند؛ پا به زمین مى‏زنند که چرا فلان کار نشد!؟ چرا فلان کار چنین شد!؟ باید به دولت کمک کرد؛ باید به آن کسانى که در وسط این گود مشغول چالش‏هاى بزرگ هستند، مدد رساند و فرصت داد تا کار خودشان را انجام بدهند. البته اگر خداى نکرده، کوتاهى‏یى صورت بگیرد، بنده خودم اولْ مدعى خواهم بود؛ لیکن این هم که ما دولتى را که اول کارش هست و هنوز از تشکیل آن، دو، سه ماه بیش نگذشته است، به پاى میز مطالبه بکشیم و دایم از او مطالبه کنیم که چرا فلان کار نشد، این، بى‏انصافى است."

مرور همه بیانات رهبر معظم انقلاب در آغاز فعالیت دولت های مختلف این واقعیت را گوشزد می‌کند که ایشان در مدت مشابهی که از عمر دولت یازدهم می گذرد، هرگز تذکری شبیه آنچه در 13 مهرماه بعد از سفر هیات ایرانی به نیویورک بیان کردند، نداشته اند و بدون تردید تذکر ایشان به دولت حجت الاسلام حسن روحانی "بی‌سابقه" بوده است.

8 سوال مبنایی از سید محمد خاتمی


در کمال تعجب سال ها بعد در جریان فتنه 88 در پاسخ به بیانات رهبر انقلاب درباره دخالت خارجی در فتنه، دقیقا مانند واکنش بازرگان به فرمایشات امام، «انتساب حرکت سالم مردم به بیگانگان»‌ را «جلوه ای از سیاست های نادرست» دانستید.

خبرگزاری فارس: 8 سوال مبنایی از سید محمد خاتمی

برخی فتنه 88 را تصادفی غیرعمد تصور می کنند که اکنون ملت، به عنوان اولیای دم نظام، با گذشت زمان سرد شده اند و صحنه های جنایت را فراموش کرده اند و آماده اند که رضایت به عفو و رهایی عاملان دهند. آقای سید محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات که یکی از نقش آفرینان اصلی فتنه 88 بوده اند، این تصویر از فتنه را می پسندند و این روزها ظاهرا «دوره تطهیر» را می گذرانند؛ برخی رسانه ها، پی در پی به بهانه های گوناگون، ‌از سخنانشان تیتر می سازند و سعی در بازسازی چهره و وارد کردن مجدد ایشان به سپهر سیاسی کشور دارند. درباره مشروعیت این تلاش ها می توان بحث کرد؛ اما بحث نوشتار حاضر، فارغ از این مباحث، نکته ای قابل تامل در اظهارات آقای خاتمی است که مکرر به حضرت امام خمینی(ره) استناد و به ایشان ابراز علاقه و اظهار نزدیکی می کنند. سوالات سرگشاده زیر، بحثی نظری درباره نسبت تفکرات آقای خاتمی با اندیشه های امام راحل است که به ما کمک می کند، درباره اظهارات این روزهای رئیس بنیاد باران با دقت بیشتری اندیشه کنیم. 

جناب آقای خاتمی!

سلام علیکم

1- جنابعالی در جایی درباره آیه شریفه « وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» فرموده اید در دوران ظهور، «مردم خود امام می شوند و از مامومیت و تابعیت خارج می شوند» و نقش حضرت بقیه الله (عج) را نیز محدود به «معلم بودن و الگو بودن» برای جامعه دانسته اید.(1) یعنی با نظری بر خلاف مفهوم روشن آیه اطاعت(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)، که مومنین را به اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر دعوت کرده، رهبری سیاسی امام معصوم را نیز قبول ندارید و امامت را از حقوق و تکالیف امام عصر (عج) ‌نمی دانید. شما یقینا با اندیشه های امام خمینی(ره) در این رابطه آشنا هستید. احتمالا این جمله را نیز از ایشان شنیده اید که «ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی می شکنیم و با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور انقلاب راستین و بیان احکام محمدی (ص) است، به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه می‌دهیم و به یاری خدا راه را برای ظهور منجی مصلح کل و «امامت مطلق حق امام زمان» -اروحنافداه ـ هموار می کنیم»(تاکید از من است). (2) می بینید که حضرت امام(ره) از «امامت مطلق حق امام زمان» سخن می گویند و نمی توانید شاهدی بیاورید که امام خمینی(ره) مردم را در عصر ظهور، خارج شده از مامومیت امام زمان (عج)! دانسته باشند. لذا نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی این سوال را از شما دارند که با توجه به جایگاه مهدویت در اندیشه امام و فلسفه وجودی انقلاب و جمهوری اسلامی، چه نسبت و ارتباطی میان تفکرات شما با اندیشه های امام راحل وجود دارد؟ اگر در زمان ظهور حضرت در قید حیات بودید و امام طبق روایات متواتر قیام به تشکیل حکومت اسلامی کرد، چه موضعی خواهید گرفت؟‌ «ماموم و تابع» خواهید شد یا راه مقاومت و مقابله و رفراندوم و انقلاب رنگی و لشگرکشی خیابانی را انتخاب خواهید کرد؟

سال 1377 یعنی دقیقا همان «10 سال دیگر»ی که امام از آن ترسیده بودند که بعضی فتوای حکم سلمان رشدی را مخالف قوانین دیپلماسی بدانند، جنابعالی در حاشیه پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک فتوای امام(ره) درباره اعدام سلمان رشدی را مسئله ای فقهی و پایان یافته اعلام کردید. فکر نمی کنید که منظور امام در سال 1367 «دقیقا» شما بوده اید؟

2- حکم چند خطی امام خمینی(ره) برای شما درباره سرپرستی موسسه کیهان در سال 1359 یک بخش مهم دارد: «متوجه هستید که مطبوعات باید همیشه در خدمت اسلام عزیز و مردم و کشور باشند،؛ و آزادی ها در حدود قوانین مقدس اسلام و قانون اساسی به بهترین وجه تامین شود».(3) دقت می فرمائید که امام(ره) صریحا از «آزادی در حدود اسلام»‌سخن می گویند. اما جنابعالی بعدها از تقابل دین و آزادی سخن گفته و تصریح کرده اید که «اگر دین در برابر آزادی قرار گیرد، این دین است که باید محدود شود نه آزادی»(4). صاحب این تفکر متضاد، چه نسبتی می تواند با امام خمینی(ره) داشته باشد؟

3- آبانماه 1362 زمانی که وزیر ارشاد بودید، حتما به خاطر دارید که حضرت امام (ره)‌ در دیدار با شما و کارکنان وزارتخانه تحت مسئولیت شما فرمودند «نباید دستمان را پیش دیگران دراز کنیم، تمدن اسلام بر سایر تمدن ها مقدم است» و روزنامه تحت مسئولیت شما-کیهان- این جمله امام را فردای روز دیدار به عنوان تیتر خست خود برگزید.(5) اما شما بعدها سخنانی بر زبان می رانید که گویی دقیقا در رد فرمایشات آن روز امام(ره) است: «در زندگی قومی که عزم تعالی و پویایی کرده است هیچ تحول کارسازی پدید نخواهد آمد مگر آنکه از متن تمدن غرب بگذرد... سخن کسانی که می گویند ابتدا باید خرد غربی را پذیرفت تا توسعه بیاید سخن بیراهی نیست و این سخن را کامل کنم که علاوه بر خرد و بینش غرب باید منش غربی متناسب با این بینش را نیز پذیرفت».(6) بعید است این تناقضات تصادفی باشد؛ بار دیگر سوال می کنیم که نسبت تفکرات شما با اندیشه های امام راحل چیست؟

4- حتما این سخنان امام خمینی(ره) درباره حکم اعدام سلمان رشدی در سال 1367 را به خاطر دارید: «ترس من این است که تحلیل گران امروز، ‌10 سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟ و نتیجه گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفته اند،‌پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم!».(7) سال 1377 یعنی دقیقا همان «10 سال دیگر»ی که امام از آن ترسیده بودند،‌ جنابعالی در حاشیه پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک فتوای امام(ره) درباره اعدام سلمان رشدی را مسئله ای فقهی و پایان یافته اعلام کردید.(8) فکر نمی کنید که منظور امام در سال 1367 «دقیقا» شما بوده اید؟ سوالمان تکراری است: نسبت شما با امام راحل چیست؟

5- شما در آذرماه سال 1359 سلسله مقالاتی درباره ولایت فقیه در روزنامه کیهان نوشتید. در آنجا تعریف عجیبی از ولایت فقیه دارید. می فرمائید «درون مایه اصل ولایت فقیه از این اندیشه است که وقتی شخص معصوم در میان نبود، شخص خاص نمی تواند و حق ندارد که حاکم بر مردم باشد، بلکه در این مرحله تنها ملاک ها و معیارهای خاصی است که باید در جامعه حاکم باشد». سپس «دانش» و «تقوی» را دو ملاک ضروری خواندید که باید در «جامعه»‌ حاکم باشد و سخنی از ولی فقیه و ویژگی های آن به میان نیاوردید.(9) حتما کتاب ولایت فقیه امام(ره)‌ را خوانده‌اید جایی که ایشان از زمامداری فقیه به عنوان «شخص ماذون» از جانب خدا در دوران غیبت بحث کرده و می فرمایند اگر «فرد لایقی» که دارای دو خصلت علم به اسلام و عدالت باشد به پا خواست و تشکیل حکومت داد، «همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند».(10) ظاهرا شما برای ولی فقیه مورد نظر امام(ره) اساسا حق حاکمیت قائل نبوده اید! باز علاقمندیم پاسخ شما به این پرسش را بشنویم: نسبت تفکرات شما با اندیشه های امام راحل چیست؟

نقل شده است که وقتی درباره رفتن به آلمان با شهید مطهری مشورت کرده اید ایشان مخالفت کرده‌اند و چه بسا که استاد از تاثیرپذیری شما از فرهنگ و اندیشه غربی نگران بوده اند. چرا شهید مطهری «نگران» این تاثیر پذیری بودند؟ آیا این اختلافات مبنایی شما با اندیشه امام راحل نشان از آن دارد که نگرانی شهید مطهری به جا بوده است؟

6- 15 مهرماه 1360 صحن علنی مجلس شورای اسلامی را حتما به خاطر دارید؛ آنجا که آقای بازرگان در پاسخ به بیانات امام خمینی (ره) که منافقین را مزدوران آمریکا نامیده بود، اظهار داشت :‌ «این جوانان جانباز در خانواده های آمریکایی زائیده و بزرگ نگشته اند که بتوان مزدورشان خواند».(11) شما در آن زمان یادداشتی در کیهان نوشتید و استدلال های خوبی در رد سخنان آقای بازرگان ارائه کردید. پرسیدید «آیا شاه مخلوع که گوی سبقت را از همه حکمرانان جهان سوم در سوق دادن کشور به سوی وابستگی تام به غرب و خصوصا آمریکا... ربوده بود،‌ در خانواده آمریکایی زاده شده یا از آمریکا برگشته بود، یا اینکه شاه، آمریکایی نبود؟».(12) اما در کمال تعجب سال ها بعد در جریان فتنه 88 در پاسخ به بیانات رهبر انقلاب درباره دخالت خارجی در فتنه، دقیقا مانند واکنش بازرگان به فرمایشات امام، «انتساب حرکت سالم مردم به بیگانگان»‌ را «جلوه ای از سیاست های نادرست» دانستید.(13) البته این را هم اضافه کنیم که درباره اظهارات آن روزتان در کیهان درباره آقای بازرگان نیز اظهار ندامت کرده اید، یعنی از تائید رویکرد امام در آن دوران نیز پشیمان هستید. بار دیگر سوال نسل سوم و چهارم انقلاب را از شما می پرسیم:‌ نسبت تفکرات شما با اندیشه های امام راحل چیست؟

7- شما در اواخر دوره ریاست جمهوری‌تان، جزوه ای به نام «نامه ای برای فردا» نوشته و منتشر کردید. در آنجا «مشروعیت» همه قدرت ها را مستقیم و غیر مستقیم برآمده از «مردم»‌ خواندید و از اینکه رویکردهای سکولاریستی جریان متبوعتان در ایران به نام دین ستیزی مورد مخالفت قرار می گرفت، اینگونه با متهم کردن مخالفان به استبداد گله کردید: «استبداد زدگی درد مزمن و مشترک جامعه ماست... متاسفانه حتی مفاهیم غربی هم، وقتی به یک فضای استبدادزده پای می نهند، ‌تحریف هم می شوند و این که در این مسیر سکولاریسم مبدل به دین ستیزی می شود، از این قاعده برکنار نیست».(14) نظر شما را به این فرمایشات امام خمینی(ره) درباره سکولاریسم جلب می کنم که «به گوش ما خوانده اند که فقها جز مسئله گفتن کاری ندارند و هیچ تکلیف دیگری ندارند. بعضی هم نفهمیده باور کرده و گمراه شده اند. ندانسته اند که اینها نقشه است تا استقلال ما را از بین ببرند و همه جهات کشورهای اسلامی را از دست ما بگیرند و ندانسته به بنگاه های تبلیغات استعماری و به سیاست آنها و به تحقق هدف های آنها کمک کرده اند. موسسات تبلیغاتی استعماری وسوسه کرده اند که «دین از سیاست جداست، روحانیت نباید در هیچ امر اجتماعی دخالت کند، فقها وظیفه ندارند بر سرنوشت خود و ملت اسلام نظارت کنند». متاسفانه عده ای باور کرده و تحت تاثیر قرار گرفته اند و نتیجه این شده که می بینیم. این همان آرزویی است که استعمارگران داشته اند و دارند و خواهند داشت».(15) سوالمان، تکراری است!

8- به نظر شما ریشه این همه تباین نظری میان افکار شما و اندیشه های امام(ره) در کجاست؟ امام راحل پدر بزرگوارتان را «یکی از پر فروغ ترین چهره های تقوا و خلوص و ایمان» می دانند. نقلی مشهور از پدرتان هست که درباره وزیر فرهنگ شدن شما در دوران نخست وزیری آقای میر حسین موسوی اظهار نگرانی کرده و فرموده اند «خطرناک است، پسر من غربزده است».(16) پس از گذشت بیش از سه دهه، این تعبیر پدر را تا چه اندازه دقیق و صحیح می بینید؟ آیا همین غربزدگی شما مبنای فاصله گرفتنتان از خط امام بوده است؟ به نظرتان انتقادات وارده بر شما چقدر با این تعبیر پدر بزرگوارتان همخوانی و همسویی دارد؟ آقای علی مطهری فرزند شهید دانشمند مرتضی مطهری نیز نقل می کند که وقتی درباره رفتن به آلمان با شهید مطهری مشورت کرده اید ایشان مخالفت کرده‌اند و چه بسا که استاد از تاثیرپذیری شما از فرهنگ و اندیشه غربی نگران بوده اند.(17) چرا شهید مطهری «نگران» این تاثیر پذیری بودند؟ آیا این اختلافات مبنایی شما با اندیشه امام راحل نشان از آن دارد که نگرانی شهید مطهری به جا بوده است؟

دعوای ما با شما ناشی از اختلاف سلیقه در حکومت داری و رویدادهای کوچک و بزرگ اطرافمان نیست. بحث ما بر سر نوع نگاه شما به اسلام است که با نگاه امام خمینی(ره) و در نتیجه مبانی جمهوری اسلامی تضادهای آشکار دارد که در شکل های گوناگون از جمله فتنه 88 خود را نشان داده است.

کلام آخر ما با شما همان نامه ای است که آیت الله شهید بهشتی در اوایل انقلاب خطاب به حضرت امام(ره) نوشتند:‌ «دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آنکه جنبه‏ شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط می‌‏شود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت‏باشد، بینش دیگر در پی اندیشه‏‌ها و برداشت‏های بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آن‏چنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پای‏بند؛ و گفته‏‌ها و نوشته‏‌ها و کرده‏‌ها براین موضوع بینابین گواه».(18) دعوای ما با شما ناشی از اختلاف سلیقه در حکومت داری و رویدادهای کوچک و بزرگ اطرافمان نیست. بحث ما بر سر نوع نگاه شما به اسلام است که با نگاه امام خمینی(ره) و در نتیجه مبانی جمهوری اسلامی تضادهای آشکار دارد که در شکل های گوناگون از جمله فتنه 88 خود را نشان داده است.

خواستم یک بار برای همیشه تضادهای بنیادین تفکرات شما با اندیشه های مبنایی امام خمینی(ره) را تبیین کنم تا لااقل هنگام سخن گفتن، به امام بزرگوار ملت اشاره ای نکنید و آنچه هستید را بازگو کنید؛ لطفا از همان اصول مورد قبول خود سخن بگوئید و خود را حامی امام(ره) و انقلاب معرفی نکنید تا مردم نیز دقیق‌تر و واقعی‌تر درباره سخنانتان قضاوت کنند.  

سید یاسر جبرائیلی

نویسنده کتاب سودای سکولاریسم(زندگی و کارنامه سید محمد خاتمی)


یک سازمان صهیونیستی با ارسال نامه‌ای به مارک زاکربرگ رئیس فیس‌بوک به وی هشدار داده که بالاتر از قانون نیست و باید وزرای ایرانی عضو این سایت را اخراج کند.


به نقل از جروزالم پست، این سازمان که Shurat Hadin نام دارد از مدیر فیس بوک خواسته تا نمایه های وزرای ایرانی که در این سایت عضویت دارند را حذف کند و تهدید کرده که اگر این کار به سرعت و به طور دائم صورت نگیرد فیس بوک را تحت پیگرد قانونی قرار خواهد داد.
سازمان یاد شده ادعا کرده که 15 وزیر ایرانی در فیس بوک عضویت دارند که باید به سرعت از این سایت حذف شوند. در این نامه چنین استدلال شده که ایران مورد تحریم های گوناگون دولت آمریکاست و قوانین مختلفی از سوی نهادهای دولتی در این کشور تصویب شده که بر اساس آن صادرات هرگونه کالا، خدمات و فناوری به ایران یا دولت آن ممنوع است. بنابراین ارائه خدمات شبکه ای اجتماعی به وزرای دولت ایران هم نقض کننده این تحریم هاست.
در ادامه نامه Shurat Hadin ، فیس بوک را به حمایت از کسانی متهم کرده که به ادعای این سازمان صهیونیستی درگیر فعالیت های تروریستی هستند. Nitsana Darshan-Leitner رییس این سازمان افزوده که هیچ سازمان یا نهادی در آمریکا از تحریم های آمریکا بر علیه ایران مستثنی نشده است. فیس بوک در برابر این اتهامات واکنشی از خود نشان نداده است.
این سازمان در حالی از حضور 15 وزیر ایرانی در فیس بوک خبر داده که بسیاری از وزرای کابینه حضور خود در این شبکه اجتماعی را تکذیب کرده اند. به نظر می رسد استفاده از امکانات فضای سایبری برای پیشبرد اهداف دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران موجب عصبانیت صهونیست ها شده است.